وقتی آدم تنهاست همه شباش یلداست .
گاهی اوقات با خودم می گویم :
زندگی چقدر کوتاه است که به خاطر یک دقیقه اش جشن می گیریم ... !
نظر شخصی خودم در مورد برخی از اجراهای مراسم در بندرعباس ...
۲۴ آذر ماه سالن برق
۱- صحبت های آقای محمد علی بهمنی برایم خیلی پر معنی بود ٬ قبل از این که آقای بهمنی
سخنانش را بگوید من در همان حال و هوا بودم ... انگار وجود ناصر را در همان مراسم حس
می کردم ٬ نه تنها من بلکه کسانی را که می شناختم هم همین حس را داشتند !
به عبارتی حرف دل ما را هم زد ....
آقای محمد علی بهمنی
۲- اجرای آقایان فاضل پیش و امیر آرمیده و... که به صورت گروهی و با صدای این دو جوان
انجام گرفت کاری جالب بود ... !
۳- اجرا آقایان عیسی بلوچستانی و حمید سعید کاری بسیار جالب بود . هرچند در میان
اجرای ایشان برق قطع شد و بعد از چند دقیقه از انتهای سالن با فریاد یک جوان هرمزگانی و
اعتماد به نفس خود عیسی بدون وجود برق شروع به خواندن کرد ( چه صدایی داشت! )
صدایش حتی به آخر سالن هم می رسید ٬ کمی از خواندن او که گذشت در حین اجرا برق آمد ٬
تنظیم صدا در آن لحظه خیلی ناجور بود ولی عیسی همچنان کار خود را ادامه میداد .
با وجود این مشکلات در حین اجرای او ٬ به نظر من بهترین اجرا به حساب می آمد .
آقای عیسی بلوچستانی و حمید سعید
۴- آقای سینا شاه مرادی قطعه ی مبه غمگین ناصر که ظاهرا تنظیم شده بود را به صورت
پلی بک اجرا کرد ! هر چند تلاش خود را کرده بود ٬ ولی تنظیم ضعیفی داشت ! در کل هم
کار چندان زیبایی به حساب نمی آمد !!!
به نظر من اگر کار خود ناصر گذاشته می شد خیلی بهتر بود !!!
۵- کلیپی از ناصر با شعر دل من یه روز به دریا زد و رفت از کاست هوای حوا را پخش کردند ٬
که تا به حال ندیده بودم ٬ در نگاه اول خوب به نظر می رسید ...
۶- اجرای جفتی و شره خوانی آقای قنبر راستگو و علی عرب هم زیبا بود ...
آقای قنبر راستگو
۷- جناب آقای احمد راستی فرماندار بندرعباس هم در این مراسم حضور داشتند ٬
و این را وظیفه ی خود می دانستند ! حرف هایی را زد ٬ که چون همه ی حرفها را
به یاد ندارم هیچ نمی نویسم !
آقای احمد راستی
۸- جناب آقای همایون امیرزاده مدیر کل فرهنگ و ارشاد هرمزگان نیز در این مراسم به
سخنرانی کوتاهی پرداخت .
آقای همایون امیرزاده
۹- آقای محمد روهنده خواننده ی هرمزگانی نیز در مراسم حضور داشت !
۱۰- آقای رضا کریمی مدیر برنامه ی سابق ناصر هم برای دیدن مراسم تشریف آورده بود .
****
۲۵ آذر ماه بهشت زهرا
۱- آقای امیر تاجیک یک قطعه را که به قول خودش برای این مراسم آماده کرده بود اجرا کرد.
۲- آقای قنبر راستگو هم با جفتی خود به اجرای موسیقی پرداخت .
۳- باز هم عیسی بلوچستانی با اجرای زیبای خود بهترین اجرا را داشت .... ( کاری پر معنی
بود !)
۴- آقای اسماعیل محرابی نیز برای ناصر خواند !
****
در کل مراسم می توانست خیلی بهتر باشد ! ! ! ( خصوصا روز دوم ! )
پی نوشت ۱:برای خواندن حرف های فرماندار و مدیر فرهنگ و ارشاد هرمزگان می توانید به
خبر گذاری مهر مراجعه کنید .
پی نوشت ۲ : عکس ها از فتو بلاگ غلامرضا رحیمیان .
در این دنیای پر هیاهو ٬ هیاهو برای هیچ ٬ دنیایی که زیاده طلبی ها ٬ غرور و تکبرها ٬
بی وفایی ها و ظلم و ستم در آن بسیار بیشتر از عشق و روشنی و مهربانی است ٬
خیلی وقت ها انسان نکته های مهم را فراموش می کند . گم شدن در پیچ و خم زندگی
روزمره باعث می شود حواسمان به خیلی چیزها نباشد و در این میان ضرورت تقویم را
بیشتر در می یابیم تقویم می تواند زنگ بیداری ما باشد تا روزهای بزرگ را از یاد نبریم .
روزهایی که باید تا ابد در حافظه ی ما باقی بمانند و از آن ها درس های بسیاری بیاموزیم .
.... یک سال از فوت ناگهانی هنرمند عزیز و گرامی ناصر عبداللهی می گذرد ...
هنوز هم با گذشت یک سال هیچ مقام مسئولی درباره ی مرگ او توضیح نداد ... !!!
هر چند پس از گذشت یک سال من هنوز هم باور ندارم !!!
باید از خودمان شروع کنیم ... !
بیایید چشم هایمان را باز کنیم٬ روشنی ها را ببینیم ٬ خوبی ها را درک کنیم .
تا به کی فکر کنیم که میبینیم ولی در واقع هیچ نمی بینیم .
تا به کی دنیا را از پشت چشمان بسته بنگریم و تا به کی به خیال شنیدن صداها را نشنویم.
پس بیایید تا ببینیم ٬ بشنویم و حس کنیم نگاه های مهربان و صداهای ماندگار را.
چه زیباست لحظه ای که بدانی می بینی و می شنوی !
پی نوشت : مراسم سالگرد ناصر عبداللهی در بندرعباس روز ۲۴ آذرماه در سالن اداره برق و
روز ۲۵ آذرماه بهشت زهرا (قطعه هنرمندان)... ! و در تهران سه شنبه ۲۷ آذر فرهنگسرای هنر
(ارسباران) ساعت ۶ تا ۸. پنج شنبه ۲۹ آذر تالار ایوان عطار در کاخ سعد آباد .
امروز دوباره دلم گرفته ٬ مثل تمام شب های خاموش دلم گرفته !به یاد روزهایی که برای
آمدنت لحظه شماری می کردم و از خم کوچه چشم به راهت می دوختم .
کسی معنای این انتظار را نمی فهمید ٬ تنها کوچه می دانست که من در انتظار عزیزی هستم
و در آن لحظه آرزو می کردم کاش نقاش بودم تا هنگامی که از خم کوچه می گذشتی ٬
چهره معصومت را نقاشی کنم .
هنوز هم رنج سفری دور و دراز را به دوش می کشم . نگاهم در کوچه پس کوچه های
زندگی گم شده است ٬ میان کلمات سرگردانم می خواهم با نام تو ترانه ای بسازم ٬
می خواهم به خاطر تو همه ی واژه ها را صدا کنم .
می خواهم مهتاب را در دستانم بگیرم و به تمام دلتنگ ها تقدیم کنم .