اهل دریا

از دیار شعر و شرجی از کویر و از جنوبیم

اهل دریا

از دیار شعر و شرجی از کویر و از جنوبیم

این چند نفر !

 

چهار نفر بودند. اسمشان این ها بود:‌ همه کس، یک کسی، هرکسی، هیچ کس.

 

کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند.

 

هرکسی می توانست این کار را بکند،‌ اما هیچ کس این کار را نکرد. یک کسی عصبانی شد،

 

چرا که این کار، کار همه کس بود، اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد.

 

 سرانجام داستان این طوری تمام شد که هرکسی یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس

 

 کاری را نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد.

 


 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
لیدا چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 00:24 http://lina.bligsky.com

سلام
در نهایت سادگی حرفهای بزرگی همراه داشت ...
یعنی ما می تونیم بی تا جان ...!!!!؟؟؟؟

سلام
احتمال داره ! البته شاید !
به قول یه بزرگی : باید بخواهیم تا بتوانیم !

لیدا جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:43 http://lina.blogsky.com

سلام دوست عزیز ...

وبلاگ " هر چه تو را بیاد من بیاورد زیباست : آپ شد

منتظر احساس قشنگتون هستم ...

majid دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:03 http://majidoo.blogfa.com

سلام دوست گرامی
وبلاگ خوبی داری
موفق باشی

>>>~ انعکاس آب ~<<< یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:47 http://enekaseab.bolgsky.com

سلام بیتا جون این متنی که نوشتی خیلی جالب بود .منتظر متنهای قشنگ بعدیت هستم . من شما رو لینک میکنم اگه ممکنه شما هم منو لینک کنید لطفا با اسم>>>~ انعکاس آب ~<<<
ممنونم .
به من هم سری بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد