اهل دریا

از دیار شعر و شرجی از کویر و از جنوبیم

اهل دریا

از دیار شعر و شرجی از کویر و از جنوبیم

آهنگ باران

 

آهنگ دلنشین باران ، طنین صدایت را تداعی می کند ، صدایی که عشق در آن


موج می زند و مرا به سرزمین افسانه ای خاطراتم می برد . صدایی که رویاهای


سبز کودکیم را تعبیر می کند ، واژه های زیبا چنان لحظه هایم را به یاد ماندنی


کرده بود که باران را احساس نکردم .


 

گریه

گریه کردی...

گریه کردم...

آسمان هم گریه کرد....

تو برای خود گریه کردی...شاید هم برای من...

من برای تو گریه کردم...شاید هم برای خودم....

آسمان برای چی گریه کرد؟!....برای من یا برای تو؟...برای لحظه های تنهایی من یا برای

 

بی قراری های تو؟...برای دلم شکسته ی من یا برای دل زندانی تو... ؟

مهم نیست...مهم نیست برای چی گریه کرد..!!!مهم اینه که

گریه کردی ...گریه کردم... آسمان هم گریه کرد...!!!

تقویم و تولد !

 

  تقویم می تواند با سکوت معنی دارش که از صدها فریاد هم برتر و والاتر است و یا با
برگ برگ خود که از برگ درختان نیز سبزتر است ، ما را از خواب غفلت بیدار کند
و فرصتی دوباره برای شکفتن به ما بدهد . آن که از روزهای سبز و زرد ثبت شده در
تقویم عبرت می گیرد  ، می تواند به آینده ای روشن  امیدوار باشد ، اما آن که برگ های
سپید را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد و از هیچ حادثه و واقعه ای عبرت نمی گیرد
و درس نمی آموزد ، به قول شاعر از هیچ آموزگار دیگری درس نخواهد آموخت .
تقویم به ما می گوید که عمر شتابان در گذر است و اگر همچنان بی اعتنا باشیم ، فرصتی
برای جبران نخواهیم داشت !
 

 چندین سال از روز تولدم می گذرد ...

امسال اولین سالی است که هیچ احساسی نسبت به تولدم ندارم !

 روزها سپری می شوند .... و من همچنان ... !

از تو ...

 

باید از تو بنویسم ، خوب میدانم چرا !  وقتی در هوای تو نفس می کشم ، چشم
هایم به جز تو را نمی بینند و دست هایم به جز تو را لمس نمی کنند .  وقتی
سرگشتگی و تنهاییم را به مهمانی خلوتم می برم و درهای خیالرا بر روی خود
می بندم ، در انتهای این بن بست هم می دانم که باید از تو بنویسم ، خدای من
همیشه از تو خواهم نوشت که همیشه با تو ام و خود را به تو می سپارم .


سوال ... !

 خیلی وقتها خیلی سوالات برای انسان به وجود می آید ...

 من هم در پی جواب یک سوال هستم ! (هر چند مدتهاست ) ولی تا کنون نتوانستم

 جواب این سوال را پیدا کنم .

  به مناسبت تولد امام زمان این سوال را می نویسم هر چند که خیلی بی ربط

 هم نیست !   شما هم با اطلاعات خود مرا یاری کنید ...

 از آنجایی که عده ای معتقد به ظهور امام زمان هستند ...  !

مدتهاست سوالی در ذهنم نقش بسته آن  هم با تو جه به گفته ها

که عده ای می گویند امام با شئ عجیبی خواهد آمد ٬  عده ای

دیگر میگویند همراه با اسب و شمشیر و عده ای دیگر هم می گویند

 مهم آمدن است جگونه اش مهم نیست !

 و حالا واقعا امام زمان با چه می آید ؟ ! 

 

دیدن و گذشتن !

باورت می شود که سکوت سرچشمه ی همه ی صداها باشد ؟

که همه از دل هیچ بیرون بیاید ؟

که سرگردانی ریشه همه ی راه هاست ؟

که مادر غم و شادی یکی است ؟  

من اینها را خوانده ام اما می خواهم باورشان را تمرین کنم .

می گویند برای این کار ذهن را رها کن و با دلت باور کن .

 اما من درباره ی با دل باور کردن فقط خوانده ام و برای

 فهم دل فقط توانسته ام فکر کنم !

من حیرانم و خیال می کنم آسمان مرا می فهمد و ستاره

مرا در خود باز می تاباند ٬شاید چشم تو را خیره کند تا ببینی

 و بدانی کسی هست که شاید مثل تو سرگشته است

و به دنبال دلش می گردد تا اصلا فکر نکند نه به سکوت و نه به صدا

 ٬ نه به سرگردانی و نه به راه و تنها ببیند ٬ ببیند و بگذرد ...